فروغ فرخزاد


فروغ فرخزاد در دیماه سال 1313 در محله امیریه تهران از پدر و مادری تفرشی پا به عرصه وجود نهاد. ‌پدرش محمد فرخ زاد یک نظامی سختگیر بود و مادرش زنی ساده و خوش باور. او فرزند چهارم یک خانواده نه نفری بود. ‌چهار برادر به نامهای امیر مسعود، ‌مهرداد و فریدون و دو خواهر به نامهای پوران و گلوریا. ‌

پس از اتمام دوران دبستان به دبیرستان خسروخاور رفت. ‌در همین زمان تحت تاثیر پدرش که علاقمند به شعر و ادبیات بود. ‌کم کم به شعر روی آورد. ‌و دیری نپائید که خود نیز به سرودن پرداخت. ‌خودش می‌گوید که " در سیزده چهارده سالگی خیلی غزل می‌ساختم ولی هیچگاه آنها را به چاپ نرساندم. ‌"

ادامه مطلب ...

خانه ای داشته باشم پر دوست!

من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسی می خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار
خانه ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دگر
خانه دوست کجاست؟


(فریدون مشیری)

داستان

می گویند کشاورزی افریقایی در مزرعه اش زندگی خوب و خوشی را با همسر و فرزندانش داشت. یک روز شنید که در بخشی از افریقا معادن الماسی کشف شده اند و مردمی که به آنجا رفته اند ، با کشف الماس به ثروتی افسانه ای دست یافته اند .
او که از شنیدن این خبر هیجان زده شده بود ، تصمیم گرفت برای کشف معدنی الماس به آنجا برود. بنابر این زن و فرزندانش را به دوستی سپرد و مزرعه اش را فروخت و عازم سفر شد .
او به مدت ده سال افریقا را زیر پا می گذارد و عاقبت ...
به دنبال بی پولی ، تنهایی و یاس و نومیدی خود را در اقیانوس غرق می کند .

اما زارع جدیدی که مزرعه را خریده بود ، روزی در کنار رودخانه ای که از وسط مزرعه میگذشت ، چشمش به تکه سنگی افتاد که درخشش عجیبی داشت . او سنگ را برداشت و به نزد جواهر سازی برد . مرد جواهر ساز با دیدن سنگ گفت که آن سنگ الماسی است که نمی توان قیمتی بر آن نهاد.

ادامه مطلب ...

خاطره

یکی از شبهای گرم تابستان بود ، باز بیخوابی زده بود به سرم .

داشتم برای خودم میگشتم که یهو سر و کله یه فرشته پیدا شد .

یه مشکل براش پیش اومده بود . ( مشق شبشو ننوشته بود  )

خواستم کمکش کنم ، اما نتونستم آخه خیلی سخت بود .

یهو یاد یکی از دوستام افتادم که اونم مشق فرشته منو بلد بود .

بهش زنگ زدم .

گوشی برداشت و خواب آلود گفت چیه این موقع شب؟

تازه یادم افتاد ساعت 2 شبه و همه خوابن .

سوالمو پرسیدم اما جوابی نداشت ، شایدم جواب داشت اما حوصله نداشت .

دیگه مجبور شدم خودم بگردم راه حل مسئلشو پیدا کنم .

خوشبختانه خیلی هم زود پیدا شد .

کمک کردم مشقشو نوشت و خداحافظی کرد و رفت .

صبح که شد ازش پرسیدم چکار کردی؟

گفت مشقمو نشون دادم ، درست نبود اما چون نوشته بودم نمرمو گرفتم ، یه نمره خیلی خوب ...

تب تلخ

خدا ما رو برای هم نمی ‏خواست 
 

فقط می ‏خواست هم رو فهمیده باشیم 


 بدونیم نیمه ما ، مال ما نیست 


فقط خواست نیمه ‏مون رو دیده باشیم 


تموم لحظه‏ های این تب تلخ 


خدا از حسرت ما با خبر بود 


خودش ما رو برای هم نمی ‏خواست 

 

خودت دیدی دعامون بی ‏اثر بود

ادامه مطلب ...

مردی که در چاه افتاد

روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ...
 
 یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!
    
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
  
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!   

یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!
 
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!

ادامه مطلب ...

داستان دخترک عاشق

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد...
پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود.
دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد.
او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت.

ادامه مطلب ...

دکتر انوشه

نکات کلیدی برای جوانان :

1 - هرگز به کسی نگویید که خسته و افسرده اید.
2 - برای تغیر دادن دیگران بیش از حد تلاش نکنید،اگر برای تغییر دادن افراد بیش از حد تلاش کردید،امکان دارد که به افکار خود آسیب بزنید.
3 - به کسانیکه خطاب به شما می گویند:تو صادق و راستگویی اعتماد نکنید.
4 - روز تولد اقوام خود را یادداشت کنید و در آن روز با تلفن یا sms یا کارت پستال به آنها تبریک بگویید، همین که شما قلب کسی را شاد کنید، به او و خود ،انرژی مثبت می دهید، و به شادی میرسید.
5 - صدای خنده های پدر، مادر،برادر،خواهرو... را ضبط کرده و هراز گاهی گوش کنیدو با این کار انرژی بگیرید.
6 - حتما به کسی که لباس نو پوشیده واکنش مثبت نشان دهید و به لباسی که به تن کرده انرژی دهید، هیچوقت به لباس کسی ایراد خاصی نگیرید،مگر قبل از آن تعریف لباسش را کرده باشید.
7 - آقا پسرها یادشان باشد که اگر با دختر خانمی رابطه برقرار کردند و قصد ازدواج با او را داشتند، حتما چند وعده(4-5)غذا با او بخورند و اگر دیدند که آن دخترخانم بی اشتها غذا میخورد،دل به ازدواج با او نبندند.
8 - دختر خانم ها یادشان باشد که اگر بدن آقا پسری که قرار است با او ازدواج کنند بوی روغن کرچک میدهد، از ازدواج با او اجتناب کنند؛ چون کسی که قرص اعصاب میخورد بدنش بوی روغن کرچک میدهد.
9 - وقتی که گوشی را برمیدارید با کسی که پشت خط است با نشاط و جدیت صحبت کنید.
10 - در فضاهای بسته در مورد چیزی که به آن علاقه ندارید با کسی صحب نکنید و این صحبتها را در فضای باز داشته باشید.

ادامه مطلب ...

آیین زناشویی در ایران باستان


در کیش ایران باستان زناشویی به منظور زندگی خوش و خرم و اتحاد و اتفاق و ازدیاد نفوس و تشکیل خانواده چنان بر پایه صحیح و محکم استوار بوده که خود به خود ضامن بقا و دوام زندگی مشترک بود و مهر ومحبت را بین زن و شوهر برای همیشه برقرار می ساخت.زرتشت در گات ها یسنا پنجاه و سه بند به پسران و دخترانی که می خواهند با هم پیمان ازدواج ببندند اندرز می دهد که ای دختران شوی کننده و ای دامادان ،اینک بیاموزم و آگاهتان کنم .با غیرت از برای زندگانی پاک منشی بجوشید.هر یک از شما باید در کردار نیک از دیگری پیشی جوید و از این راه زندگانی خود را خوش و خرم سازد.در کیش زرتشتی از لحاظ نظم به کارهای دنیا و محکم ساختن یگانگی و جلوگیری از فساد اخلاقی ،در مورد زناشویی تاکید زیاد گردیده و این کار به خوبی ستوده شده است.چنانکه در فرگرد چهارم بند چهل و هفت وندیداد اهورامزدا می گوید:"ای اسپیتمان زرتشت هر آینه ،من مرد زندار را بر مرد بی زن و مرد حانه دار را بر مرد بی خانمان ترجیح می دهم."باز در فقره چهل و چهار می گوید:"وظیفه هر شخصی است که برادران همکیش خود را در کسب مال و داشتن همسر راهنمایی و مساعدت کند."در دین زرتشت کمک کردن برای ازدواج کسانی که به سن بلوغ رسیده و به علت ناداری بی همسر مانده اند،از کارهای خوب و پرثواب شمرده می شود.

ادامه مطلب ...

شب یلدا

امشب طولانی ترین شب سال را تجربه میکنم ، اما بی تو عزیزترینم .

هر ثانیه از این شب در نظرم به بلندای یک ساله و مثل زهر کشنده .

همه این شب را به این مناسبت که میتونن یک دقیقه بیشتر در کنار هم باشن جشن گرفتن ، اما من افسوس میخورم که نمیتونم حتی یک دقیقه از این شب را پیشت باشم

کاش زودتر صبح برسه