این روزها همه عضو فیس بوک میشوند شما چطور ؟!

خب این سایت که 5 سالی هست از عمرش میگذره حدود 1 سالی هست که مثل خوره به جون همه ایرونی های همیشه در صحنه و آماده برای عضویت در این مدل سایتها افتاده

اورکات ، گزک ، 360 ، فن باکس ، نت لاگ ، های فایو (Hi5) ، زوکا و ... از این دست سایتها میباشد که جماعت ایرونی چنان حمله ای به این سایتها کردند که برخی از اونها مثل 360 عطایش رو به لقایش بخشید و تیر ماه سال جاری پیچوند و رییس بخش گفت "ماست خوردیم 360 رو با نسخه آزمایشی زدیم تا ایرونی ها لهمون کنند "

توجه : گزینه  ماست همان ماست هست با همان رنگ و طعم 

تمامی این سایتها با فیلترینگ مواجه شدند و تقریبا و نم نمک کافه سر زدن و پرسه زدن در سایتهای فوق تعطیل شد ... 

اما فیس بوک با وجودی که نزدیک به  7 - 8 ماه هست فیلتر شده همچنان در حال عضوگیری توسط ایرانیان میباشد ... 

دلیلش چیست ؟! 

خب اگه اینجوری نبود که الان ما به یه سایت دیگه گیر میدادیم نه فیس بوک ... اما اتفاقات جالبی در این سایت با توجه به امکانات زاید الوصف و فراتر از یک انسان (!) رخ میده که بعضی وقتا چشمان آدم مثل گیلاس میزنه بیرون که چه خبر هست و ما بی خبر!

اصولا جماعت ایرونی به چند دلیل مهم عضو فیس بوک میشوند که موضوع مورد " گیر " اینجانب و شما میباشد  :

 

ادامه مطلب ...

استاد شهـریار


استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار) در سال ۱۲۸۵ هجری شمس در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی در روستای خشکاب در بخش قره چمن آذربایجان متولد شد. پدرش حاجی میر آقا خشکنابی و از وکلای مبرز و مردی فاضل و خوش محاوره و از خوش نویسان دوره خود و با اینان و کریم الطبع بود.
او در اوایل شاعری بهجت تخلص میکرد و بعداْ دوباره با فال حافظ تخلص خواست که دوبیت شاهد از دیوان آمد و خواجه تخلص او را شهریار تعیین کرد. او تحصیلات خود را در مدرسه متحده و فیوضات و متوسطه تبریز و دارالفنون تهران گذراند و تا کلاس آخر مدرسه طب تحصیل کرد و به مدارج بالایی دست یافت ولی در سالها آخر تحصیل این رشته دست تقدیر او را به دام عشقی نافرجام گرفتار ساخت و این ناکامی موهبتی بود الهی؛ که در آتش درون وسوز و التهاب شاعر را شعله ور ساخت و تحولات درونی او را به اوج معنوی ویژه ای کشانید تا جایی که از بند علائق رست و در سلک صاحبدلان درآمد و سروده هایش رنگ و بوی دیگر یافت و شاعر در آغازین دوران جوانی به وجهی نیک از عهد این آزمون درد و رنج برآمد و برپایه هنری اش به سرحد کمال معنوی رسید. غالب غزلهای سوزناک او که به دائقه عموم خوش آیند است. این عشق مجاز است که در قصیده زفاف شاعر که شب عروسی معشوقه هم هست؛ با یک قوس صعودی اوج گرفته؛ به عشق عرفانی و الهی تبدیل میشود. ولی به قول خودش این عشق مجاز به حالت سکرات بوده و حسن طبیعت هم مدتها به همان صورت اولی برای او تجلی کرده و شهریار هم بازبان اولی با او صحبت کرده است.

ادامه مطلب ...

دروغ های مادرم ...

سلام خدمت همه دوستان عزیزم

این مطلب توسط یکی از گروه های یاهو بری من ارسال شد.

خیلی زیباست.

حتما تا آخرشو بخونین.



داستان من از زمان تولّدم شروع می‎شود.
تنها فرزند خانواده بودم؛ سخت فقیر بودیم و تهی‎دست و هیچگاه غذا به اندازهء کافی نداشتیم.
روزی قدری برنج به دست آوردیم تا رفع گرسنگی کنیم.
مادرم سهم خودش را هم به من داد، یعنی از بشقاب خودش به درون بشقاب من ریخت
و گفت،:"فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم." و این اوّلین دروغی بود که به من گفت.

زمان گذشت و قدری بزرگتر شدم. مادرم کارهای منزل را تمام می‎کرد و بعد برای صید ماهی به نهر کوچکی که در کنار منزلمان بود می‏رفت.
مادرم دوست داشت من ماهی بخورم تا رشد و نموّ خوبی داشته باشم. یک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهی صید کند. به سرعت به خانه بازگشت و غذا را آماده کرد و دو ماهی را جلوی من گذاشت.
شروع به خوردن ماهی کردم و اوّلی را تدریجاً خوردم.
مادرم ذرّات گوشتی را که به استخوان و تیغ ماهی چسبیده بود جدا می‎کرد و می‎خورد؛ دلم شاد بود که او هم مشغول خوردن است.
ماهی دوم را جلوی او گذاشتم تا میل کند. امّا آن را فوراً به من برگرداند و گفت:
"بخور فرزندم؛ این ماهی را هم بخور؛ مگر نمی‎دانی که من ماهی دوست ندارم؟"
و این دروغ دومی بود که مادرم به من گفت.

ادامه مطلب ...

نشان فروهر


از آنجایی که هر کشور و ملتی نشانه و سمبولی ویژه از خود دارند
ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که سمبولی بسیارشگفت انگیز و سراشر از دانش و فرهنگ و خرد از خود به جای گذاشته اند که با اندوه فراوان بسیاری از ما ایرانیان از آن نا آگاه هستیم.
این نشان " فره وشی" یا " فروهر" نام دارد که قدمت آن بیش از 4000 سال تخمین زده شده است . تاریخچه فره وشی ی افروهر به پیش از زایش زرتشت بزرگوار این پیر و فیلسوف خرد و فرهنگ و دانش جهان باز میگردد.
سنگ نگاره های شاهنشاهان هخامنشی در کاخهای پرسپولیس و سنگ نگاره های شاهنشاهان ساسانی همه حکایت از آن دارد.
نکته بسیار شگفت انگیز این نشان ملی ما ایرانیان آن است که تک تک این نشان دارای مفهوم دانشی نهفته است ... اینک به تشریح این نشان ملی می پردازیم :

ادامه مطلب ...

زن در سینمای ایران

خب امروز در خدمت هستیم با یک عدد گیر  به بازیگران خانم سینما


ولی خب به هر چیز دیگری هم گیر بدهیم خانمها بازیگر نقش اولش هستند ...  

دلیلش سادست ... چون اینجا (یعنی اینجا ها نه اونجا) تبعیضاتی بین مرد و زن قائل میشوند که نوسترا داموس پیشگو هم از پیش بینیش عاجز بود !!

حالا همه اینها به کنار ، این طیف از جمعیت (زنها رو عرض میکنما ) در صدا و سیما و اصولا سینمای ایران نیز نقشهای جالبی دارند ...

 

بابا آخه مگه مجبوری این سکانسها رو بیاری وسط ... ؟!

وقتی میبینی محدودیت دارن این خانمها چرا دوربین رو میبری تو رخت خواب ؟!

کدوم شاس مغزی با چادر روسری میره بخوابه ؟!




ادامه مطلب ...

چند داستان آموزنده

سنگ تراش !


روزی، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت میکرد، از نزدیکی خانه بازرگانی رد میشد.
در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر ثروتمند است!
و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد.
در یک لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدتها فکر میکرد که از همه قدرتمندتر است.
تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام میگذارند حتی بازرگانان.
مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه قویتر میشدم! در همان لحظه، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد.
در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم میکردند.
احساس کرد که نور خورشید او را می‏آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است.
او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند.
پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت.
پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است، و تبدیل به ابری بزرگ شد.
کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد.
این بار آرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد.
ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت.
با خود گفت که قویترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد.
همانطور که با غرور ایستاده بود، ناگهان صدائی را شنید و احساس کرد که دارد خرد میشود.
نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است!

ادامه مطلب ...

<< سرنوشت آقایون از خردسالی تا مرگ >>

 

 

http://www.iranalive.org

 

 

 

1- شش سال اوّل زندگی:

 

 

 

• گریه نکن

 

• شیطونی نکن

 

• دست تو دماغت نکن

 

• تو شلوارت پی‌پی نکن

 

• مامانت رو اذیّت نکن

 

• روی دیوار نقاشی نکن

 

• انگشتت رو تو پریز برق نکن

 

• دمپایی بابا رو پات نکن

 

• به خورشید نگاه نکن

 

• شبها تو جات جیش نکن

 

• تو کمد مامان فضولی نکن

 

• با اون پسر بی‌تربیته بازی نکن

 

• اسباب‌بازی‌ها رو تو دهنت نکن

 

• زیر دامن شمسی خانوم رو نگاه نکن

 

• دماغت رو تو لوله جاروبرقی نکن

ادامه مطلب ...

ما نسل سوخته‌ایم...

بد شانس ترین نسل تاریخ ایران ما هستیم : 


تو نوزادی شیر خشک نایاب شده بود… 

 
تو بچگی هم دوران جنگ بود… 
 

دوران تحصیل هم هر چی طرح بود رو ما امتحان کردن… نظام قدیم، نظام جدید، نظام خیلی جدید… 
 

بالغ شدیم همه چی برای ما حرام اعلام شد، جنس مخالف ممنوع، مشروب ممنوع، کوفت ممنوع، زهر مار ممنوع و . . . 
 

دم کنکور بیشترین تعداد کنکوریها مال ما بود!!!  


رسیدیم دانشگاه سهمیه رزمندگان و شهدا و جانبازان و . . بیداد کردن!!؟ 

 
فارغ التحصیل شدیم به خاطر زیاد بودن جمعیت کار پیدا نشد…  


ماشین خریدیم بنزین سهمیه بندی شد  


خانه دار شدن و ازدواج هم که باید در خواب ببینیم!!؟

زیبایی زن

پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا گریه می کنی؟
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم
پسرک نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟
پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید ، این بود : همه ی زنها گریه می کنند ، بی هیچ دلیلی
پسرک متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود
یکبار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند ، از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟

خدا جواب داد : من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام . به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند
به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند ، به دستانش قدرتی داده ام که
حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند ، او به کار ادامه دهد
به او احساسی داده ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد ، حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند
به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد ، از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده ام
تا هرهنگام که خواست ، فرو بریزد . این اشک را منحصرا برای او خلق کرده ام تا هرگاه نیاز داشت
بتواند از آن استفاده کند
  زیبایی یک زن در لباسش ، مو ها ، یا اندامش نیست . زیبایی زن را باید در چشمانش جست و جو کرد.

ادامه مطلب ...

خدا رو شکر می کنم

I AM THANKFUL

خدا رو شکر می کنم



 

FOR THE WIFE
WHO SAYS IT'S HOT DOGS TONIGHT,
BECAUSE SHE IS HOME WITH ME,
AND NOT OUT WITH SOMEONE ELSE.

برای همسرم

که می گه امشب شام سوسیس داریم, چون امشب خونه پیش منه و نه بیرون با کس دیگری.

 

 

FOR THE HUSBAND

WHO IS ON THE SOFA
BEING  A COUCH POTATO,
BECAUSE  HE IS HOME WITH ME
AND  NOT OUT AT THE BARS..

برای شوهرم

که مثل یه گونی سیب زمینی افتاده روی مبل، چون خونه پیش منه و نه بیرون توی بارها ادامه مطلب ...