چند نصیحت دوستانه !!!! ...

§ اگر کسی از توی ماشینش به تو فحش ناجور داد تا پیاده نشده و قد و قامتش را ندیده‌ای جوابش را نده.

§ اگر دختری را دیدی که خیلی خوش‌اندام بود پیش از هر چیز مطمئن شو که قهرمان تکواندو نباشد.

§ پیش از آنکه توی خیابان پس گردن دوستت بکوبی و فحش‌های رکیک به او بدهی مطمئن شو خودش است.

§ وقتی مهمان داری اول مطمئن شو ماهواره روی چه کانالی است بعد آن را روشن کن !

§ دختر همسایه که می‌گوید «تشریف میارین تو» شاید پدرش با تو کار دارد !

§ مستراحی که سنگش خیلی دور از در است و دراش هم قفل نمی‌شود خطرناک‌ترین جای دنیا است.

§ توی مستراحی و در که می‌زنند نباید بگویی «بفرمایید!».

§ اینکه صدای دوستت شبیه پدرش باشد طبیعی است پس تا مطمئن نشندی نگو «چطوری خره؟!»

§ دستت را که بالای آکواریوم می‌بری و ماهی‌ها بالا می‌آیند الزامن به این معنی نیست که تو را می‌شناسند یا دوستت دارند؛ بسیاری از ماهی‌ها گوشت‌خوارند!

§ بعد از سالیان که با رفیق‌ات توی رستوران قرار گذاشته‌ای اگر دختری دیدی که از در تو آمد یکهو نگو «جووون، عجب چیزی‌یه» چون شاید بیاید و سر میز شما بنشیند و رفیق‌ات که کبود شده معرفی‌اش کند «نامزدم!»

§ اگر دوست نابینایی داری توی خیابان که به او می‌رسی پیش از هر چیز به او بگو که مادرت همراه تو است.

§ همه‌ی ژل‌ها، ژل مو نیستند عزیزم!

§ با هر تیغی که توی حمام بود صورتت را اصلاح نکن.

§ وقتی با زنت لب ساحل قدم می‌زنی و زیرلب می‌خوانی «خوشگل زیاد پیدا می‌شه تو دنیا» باقی‌اش را هم بخوان .

دنیای تخیلی کودکان !!!! ...



وقتی روی شکم مادر باردارش دست میگذارد
http://www.redlink1.com/mydocs/group/105/03.jpg

وقتی میخواهد غذا را از داخل فر بردارد

http://www.redlink1.com/mydocs/group/105/04.jpg

وقتی در حمام است

http://www.redlink1.com/mydocs/group/105/05.jpg

وقتی از روی جوی آب رد میشود

http://www.redlink1.com/mydocs/group/105/06.jpg

و سرانجام وقتی نیمه شب از جلوی اتاق والدین رد میشود

http://www.redlink1.com/mydocs/group/105/07.jpg

وصیت نامه وحشی بافقی !!!! ...

روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد

مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید

بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ

جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید

روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد

روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــتت

حکایت زندگی خروسی !!!! ...

کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.
یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.
بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.

یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.
جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند پرواز کند.اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد.
اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.

بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت ...



نگذاریم حرفهای دیگران ما را از حقایقمان دور کند

غــم مـخور، دوران بی پولی به پایان میرسد !!!! ...

غم مخور دوران بی پولی به پایان می رسد
دارد این یارانه ها استان به استان می رسد

مبلغش هر چند فعلاً قابل برداشت نیست
موسم برداشت حتماً تا زمستان می رسد

در حساب بانکی ات عمری اگر پولی نبود
بعد از این یک پول یامفتی فراوان می رسد

چند سالی مایه داران حال می کردند و حال
نوبت حالیدن یارانه داران می رسد

شهر، کلاً شور و حال دیگری بگرفته است
بانگ بوق و سوت و کف از هر خیابان می رسد

آن یکی با ساز، رنگ گلپری جون می زند
این یکی با دنبکش، بابا کرم خوان می رسد

عمه صغرا پشت گوشی قهقهه سر داده است
شوهرش هم با کباب و نان و ریحان می رسد

مش رجب، آن گوشه هی یک‌ریز بشکن می زند
خاله طوبا هم کمر جنبان و رقصان می رسد

تا که بابام این خبر را در جراید خواند گفت:
خب خدا را شکر پول کفش و تنبان می رسد

مادرم هم خنده‌ی جانانه ای فرمود و گفت:
پول شال و عینک و یک جفت دندان می رسد

بی بی از آن سو کمی تا قسمتی فریاد زد:
خرج استخر و سونام، ای جانمی جان می رسد

خان عمو با کیسه و زنبیل و ساکش رفته بانک
تا بگیرد آنچه را فعلاً به ایشان می رسد

اصغری در پای منقل، بود سرگرم حساب
تا ببیند پول چندین لول، الآن می رسد

خاله آزیتا که یادش رفته فرمی پر کند
طفکی از دور با چشمان گریان می رسد

سر عشق

دفتری دارم درون سینه ام
مینویسم شنبه تا آدینه ام

نام آن را نهادم "سر عشق"
شور و حال عاشقی و وصف عشق

صفحه اول حکایت از بهار
تا ثریا رفتن و دیدار یار

دومین صفحه لذت آغوش او
دست کشیدن به تن و تنپوش او

صفحه ای هم وصف آن دام لبش
طعم بوسه بر لب و شب و تبش

صفحه ها یک به یک کامل شوند
خوب و بد همه را شامل شوند

آخرین صفحه برای درد غم
غمی که نه زیاد است و نه کم

غم دوری ، غم تنگی دل
حسرت دیدار یار و آه دل

بار الاها این غمم آخر نما
رحمتی در حق من صادر نما

تقدیم به شیدا جونم
-----------------------------------------------------------------------------
شیدا نوشت :
                  مرسی عزیز دلممممممممممممممممممممم
                 آقایی مهربونم

چه زیباست با تو بودن !

 نسیم ملایم مهربانیت
روح بی تابم را نوازش می دهد
با تو پنهانی ترین عمق وجودم
نورباران می شود
باران رحمت بودنت
ترس از با خود بودن را می شوید
کویر هستی ام را آبیاری می کند
و نغمه عشق را بر لبانم جاری می سازد
چه زیباست با تو بودن 
چه زیباست زندگی را با تو پرواز کردن
چه زیباست شوق هستی را با تو سر دادن
و چون مرغ خوش آهنگی بر شاخه لرزان حیات آشیان ساختن 
چه زیباست هستی را از نگاه تو دیدن
و چون نیایش از لبان تو جاری شدن
در موسیقی آب با تو نواختن 
در چشمه با تو جوشیدن 
ترس ها را شستن
در پی محو نقش ها 
و بی رنگی رنگ ها رفتن
و زندگی را چون شعری نو 
دوباره سرودن

 qqzct1pzintrdgacv3t.jpg

نظر بسیار زیبای یک ریاضیدان درمورد زن و مرد!

روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند.

جواب داد:

اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1

اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10

اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100

اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =1000

ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.

حسادت عاشقانه!

این همه حسود بودم و نمی دانستم

به نسیمی که از کنارت

موذیانه می گذرد

به چشم های آشنا و پر آزار، که بی حیا نگاهت می کند

به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد٬ حسادت می کنم...

من آنقدر عاشقم

که به طبیعت بد بینم

طبیعت پر از نفس های آدمی است،

که مرا وادار می کند حسادت کنم

به تنهایی ام

به جهان

به خاطره ای دور از تو...