باز هم داستان های آموزنده

بهلول و پل صراط !

آورده اند که بهلول بیشتر اوقات در قبرستان می نشست
روزی هارون که به قصد شکار از آنجا میگذشت از وی پرسید:بهلول اینجا چه میکنی؟
بهلول گفت:به دیدن اشخاصی آمده ام که نه غیبت مردم را می نمایند ،نه از من توقعی دارند ونه من را آزار میدهند.
هارون گفت:آیا با دیدن قبرستان ،می توانی از پل صراط و سؤال و جوابش مرا آگاهی دهی؟
بهلول گفت:در همین محل آتشی بیفروزید و سینی فلزی بر روی آن نهید تا داغ شود ،پس به هارون گفت: من با پای برهنه بر آن می ایستم و نام خود وهرچه دارم و هرچه امروز خوردم و آشامیدم ذکر می نمایم ،تو نیز باید چنین کنی...
پس روی سینی ایستاد به سرعت گفت:بهلول و خرقه ای و نان جو و سرکه و فوری پایین جست.
چون نوبت به هارون رسید در معرفی نامش آنقدر بر سینی ایستاد که پایش بسوخت و طاقت نیاورد وبیفتاد.
آنگاه بهلول گفت: ای هارون این نمونه دنیوی سؤال و جواب آخرت است.
آنها که درویشند و از تجملات دنیا بهره ای ندارند آسوده از پل صراط بگذرند و آنها که پایبند دنیا بوده اند میسوزند و گرفتار میشوند!

رام کردن ببر کوهستان

زن نمی دانست که چه بکند؛ خلق و خوی شوهرش از این رو به آن رو شده بود قبل از این می گفت و می خندید، داخل خانه با بچه ها خوش و بش می کرد اما چه اتفاقی افتاده بود که چند ماهی با کوچکترین مسئله عصبانی می شود و سر دیگران داد و فریاد می کند؟
آن مرد مهربان و بذله گو الآن به آدمی ترسناک و عصبی مزاج تبدیل شده است. زن هر چه که به ذهنش می رسید و هر راهی را که می دانست رفت اما دریغ از اینکه چیزی عوض شود.
روزی به ذهنش رسید به نزد راهبی که در کوهستان زندگی می کند برود تا معجونی بگیرد و به خورد شوهرش دهد، شاید چاره ای شود ! از اینرو بود که زن راه سخت و دشوار کوهستان را پیش گرفت و بعد از ساعتها عبور از مسیرهای سخت، خود را به کلبه ی راهب رساند، قصه ی خودش را به او گفت و در انتظار نشست که ببیند چه معجونی را برایش می سازد.
راهب نگاهی به زن کرد و گفت: چاره ی کار تو در یک تار مو از سبیل ببر کوهستان است. ببر کوهستان؟ آن حیوان وحشی؟راهب در پاسخ گفت: بله هر وقت تار مویی از سبیل ببر کوهستان را آوردی چیزی برایت می سازم که شوهرت را درمان کند و زن در حالتی از امید و یاس به خانه برگشت.
نیمه شب از خواب برخاست. غذایی را که آماده کرده بود، برداشت و روانه ی کوهستان شد آن شب خود را به نزدیکی غاری رساند که ببر در آن زندگی می کرد از شدت ترس بدنش می لرزید اما مقاومت کرد. آن شب ببر بیرون نیامد. چندین شب دیگر این عمل را تکرار کرد هر شب چند گام به غار نزدیکتر می شد تا آنکه یک شب ببر وحشی کوهستان غرش کنان از غار بیرون آمد اما فقط ایستاد و به اطراف نگاهی کرد. باز هم زن شبهای متوالی رفت و رفت. هر شبی که می گذشت آن ببر و زن چند گام به هم نزدیکتر می شدند.
این مسئله چهار ماه طول کشید تا اینکه در یکی از آن شبها، ببر که دیگر خیلی نزدیک شده بود و بوی غذا به مشامش می خورد، آرام آرام نزدیکتر شد و شروع به غذا خوردن کرد. زن خیلی خوشحال شد. چندین ماه دیگر اینگونه گذشت.
طوری شده بود که ببر بر سر راه می ایستاد و منتظر آن زن می ماند زن نیز هر گاه به ببر می رسید در حالی که سر او را نوازش می کرد به ملایمت به او غذا می داد، هیچ سرزنش و ملامتی در کار نبود هیچ عیب جویی، ترس و وحشتی در میان نبود و هر شب آن زن با طی راه سخت و دشوار کوهستان برای ببر غذا می برد و در حالی که سر او را در دامن خود می گذاشت، دست نوازش بر مویش می کشید چند ماه دیگر نیز اینگونه گذشت تا آنکه شبی زن به ملایمت تار مویی از سبیل ببر کند و روانه ی خانه اش شد.
صبح که شد، شادمان به کوهستان نزد آن راهب رفت تار موی سبیل ببر را مقابل او گذاشت و در انتظار نشست. فکر می کنید آن راهب چه کرد؟ نگاهی به اطرافش کرد و آن تار مو را به داخل آتشی انداخت که در کنارش شعله ور بود.
زن، هاج و واج نگاهی کرد در حالی که چشمانش داشت از حدقه بیرون می زد ماند که چه بگوید. راهب با خونسردی رو به زن کرد و گفت: ”مرد تو از آن ببر کوهستان، بدتر نیست، توئی که توانستی با صبر و حوصله، عشق و محبت خودت را نثار حیوان کوهستان کنی و آن ببر را رام خودت سازی،در وجود تو نیرویی است که گواهی می دهد توان مهار خشم شوهرت را نیز داری، پس محبت و عشق را به او ببخش و با حوصله و مدارا خشم و عصبانیت را از او دور ساز


همسری حرف شنو

مردی تمام عمر خود رو صرف پول درآوردن و پس انداز کردن نموده و فقط مقداری بسیار اندکی از در آمدش را صرف معاش خود میکرد و در واقع همسر خود را نیز در این مکنت وبدبختی با خود شریک نموده بود

تا اینکه روزی از روزها او به بستر مرگ افتاد و دیگر برایش مسلم گردید که حتما رفتنی است . بنابراین در لحظات آخر ، همسرش را نزد خود خواند از او خواست در آخر عمری قولی برای او بدهد و آن این بود که  تمامی پولهایش را داخل صندوقی گذاشته و درکنار جسد وی  در تابوت قرارداده تا او بتواند در آن دنیا آنها را خرج کند . همسرش در حالی که  با نگاهی شفقت انگیز به شوهر در حال نزع مینگریست ، قسم خورد که به قولش وفا کند

در روز تشییع و درست وقتی که تمامی مقدمات فراهم شده و مامورین گورستان میخواستند میخهای تابوت را بکوبند ،  زن فریادی  کشید و گفت : " صبر کنید یک سفارش او مانده که باید به اجرا بگذارم . " سپس کیسه سیاهی را از کیفش بیرون آورده و آنرا داخل صندوق کوچک درون تابوت قرار داد

خواهر خانم که از شرح ماوقع خبردار بود با لحنی سرزنش آمیز به همسر متوفی گفت : " مگه عقل از سرت پریده ؟ این چه کاری بود که کردی ؟ آخه  شوهرت اون پولها رو چه جوری میتونه تو اون دنیا خرج کنه ؟ "

زن پاسخ داد : " من فردی با ایمان هستم و قولی را که به همسرم دادم هیچوقت فراموش نکرده ام . اما برای راحتی او ، تمامی پولها رو به حساب خودم واریز کردم و براش یه چک صادر کردم که بعده نقد کردنش ، بتونه خرجشون کنه "


قهرمان واقعی

رابرت داینس زو، قهرمان مشهور ورزش گلف آرژانتین زمانی در یک مسابقه موفق شد مبلغ زیادی پول برنده شود.

در پایان مراسم و پس از گرفتن جایزه زنی بسوی او دوید و با تضرع و زاری از او خواست تا پولی به او بدهد تا بتواند کودک بیمارش را از مرگ نجات دهد. زن گفت که هیچ پولی برای پرداخت هزینه درمان ندارد و اگر رابرت به او کمک نکند کودکش ازدست خواهد رفت.  قهرمان گلف درنگ نکرد و تمام پول را به زن داد.

هفته بعد یکی از مقامات انجمن گلف به رابرت گفت: ساده لوح خبر جالبی برات دارم!

آن زن اصلاً بچه مریضی نداشته که هیچ، حتی ازدواج هم نکرده. اون به تو کلک زده دوست من!

رابرت با خوشحالی جواب داد: "خدا رو شکر! پس هیچ کودکی در حال مرگ نبوده! این که خیلی عالیه!

نظرات 2 + ارسال نظر
علی جمعه 14 اسفند 1388 ساعت 05:45 ب.ظ http://www.pars.im

سلام دوست گلم [گل][گل][گل]

وب قشنگی داری واقعا بهت تبریک میگم [قلب] کارت حرف نداره عزیز [گل]

اگه دوست داری از وب قشنگت درآمد داشته باشی یه سر به سایت زیر بزن

http://www.pars.im

سایت واقعا عالیه ای هست کارش حرف نداره[بوسه]

این رو برای این نمیگم که خودم عضوش هستم چون کارش با همه سیستم های کلیکی دیگه فرق داره میگم بزار چند تا از مزیت هاش رو بگم

برای هر کلیک تا 80 تومن پول میده که این واقعا عالیههههههههه

هیچ کلیکی رو الکی حذف نمیکنه ( این بزرگ ترین خوبی این سیستمه )

پشتش یه تیم مدیریتی عالیه و به بهترین شکل ممکن مدیریت میشه

پرداخت هاش کاملا تضمین شدست هر موقع درخواست بدید 24 ساعت بعد پول تو حسابتونه

کار باهاش خیلی راحته [قلب]

حد اقل پرداختش فقط و فقط 9000 تومان هست که 2000 تومانش رو هم همون اول هدیه عضویت میده که این واقعا عالیهههه و مزیت عالی این سیستمه نسبت به سیستم های دیگه

امکان عضو گیری و دریافت پورسانت از زیر گروهاتون این واقعا عالیه یعنی خیلی عالیه

دوست من اگه خواستید عضو بشید حتما از لینک زیر عضو بشید [بوسه][قلب]

http://www.pars.im/signup.php?from=ali222&ref_code=a6d8e04479f67f3e58d048d1d6ab64cc

یا موقع عضویت ای دی منو به عنوان معرف وارد کنید

ali222

دوست عزیز سایتت هر چقدر هم بازدید داشته باشه باز هم میتونی ازش درآمد کسب کنی

مطمئن باش اگه 100 تا هم روزانه بازدید داشته باشی باز هم میتونی درآمد خوبی داشته باشی از این سیستم

عضو شو کدش رو تو وبت بزار بعد هر موقع به حد نصاب رسید در خواست پرداخت کن همین هیچ کار دیگه ای هم لازم نیست بکنی همین کد مخصوص بلاگ فا هم میده [قلب]

من که ازش واقعا راضی هستم این آدرس وب منه من که واقعا ازش راضی هستم

http://1900.mihanblog.com

عضو بشید از تک تک بازدید های وبتون درآمد کسب کنید

حداقلش اینه که هزینه کارت اینترنت و زمانی که صرف سایتت کردی رو در میاری پس این فرصت رو از دست نده

از دامینش هم اعتبار سایت مشخصه کارشون حرف نداره

http://www.pars.im

امیدوارم عضو بشی و درآمد خوبی هم کسب کنید منو هم دعا کنید مطمئن باشید پشیمون نمیشید

پس یه امتحان کنید

دوستون دارم

بای[بوسه]

رویا سه‌شنبه 18 اسفند 1388 ساعت 03:58 ب.ظ http://merry2009.blogfa.com

شنیدم پنج شنبه عقدته(سازمان امیددهندگان به مجردها)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد